بخشي از وصيت نامه ي استفان نمانيا (امانت زبان) + اورك سؤزوم

بو مطلبي يازمادان اؤنجه بير نئچه سطير اورك سؤزومو دئمك ايسته ييرم.

بو يازي " آذربايجان حاقييندا " آدلي بؤلومونه اويغون اولماسادا، من بو بؤلومده ياييلماسينا قارارا گلديم.

لاپ ساده مسئله:

بيلديگينيز كيمي، بو گونكو آذربايجان توركجه سينده دانيشديغيميز ديلي، آتا و بؤيوك آتاميزين (باباميزين) دانيشيقلاريلا مقايسه ائتسه ك، آيدينلاشاجاق كي زامان آشيري بعضي كلمه لر كؤكدن اونودولوب، بعضي لرايسه ايشله نيلمير (فارسجا، اينگيليسجه و باشقا ديل لرين كلمه لري اونلارين يئرينه ايشله نيلير) بعضي لرايسه ده بير سيرا يانليشليقلارلا ايره لي گئدير. ( منجه بو يانليشليقلار فارس گرامرينين تأثيري آلتيندادير).

بئله ليك له بو سورغو گؤزومون اؤنونه گلير كي ، ندن بيزلر بير آذربايجان توركو اولاراق، بو مسئله ني گؤره ركن اونا اؤنم وئرميريك؟؟!

تأسوفله حتي گؤرونور بير عيدده لر (اؤزلليكله قيزلار و گنج قادين لار !!) گؤزل توركجه ميزين اونودولماسينا (ايستر – ايسته مز) دسته ك اولورلار.

شخصاً من ديلي ده يرلي وارليق دوشونره ك، اونون اونودولماسين وارليغيمين اونودولماسي بيليرم و يوردداشلاريمدان خواهيش ائديرم ديليميزه گؤره داها آرتيق فيكيرله شيب و عزيز توركجه ميزي داها آرتيق قوروماغا(حفاظت ائتمه يه) چاليشسينلار.

اؤنجه دن سايغيلي تشككورومو بيلديريرم.

ياشاسين آذربايجان.

 -----------------------------------------------------------------

 اينترنت ده تيراختورا گؤره بير مطلب آراركن بو وصيت نامه گؤزومه چارپدي!!. قايناغينين معتبر اولوب – اولماماسين بيلميرم. آما سؤزلري اوره يه ياتيم دير. سونونا دك اوخويون لوطفاً.

قايناق :       http://forums.trakhtorfans.com

 بخشي از وصيت نامه ي استفان نمانيا به فرزندش
كودك عزيزم
      

از زبان خود پاسداري كن، همانگونه كه از وطن خود پاسداري مي كني.
واژه ها را مي توان از دست داد، چنانكه شهرها را، چنانچه سرزمينها و چنانچه جانها را.
(اما) از ملتي كه زبان، سرزمين و جان خويش را از دست داده است چه چيز باقي مي ماند؟ (او ديگر ملت نيست).

پسرم

هيچ واژه ي بيگانه اي بر زبان نياور. هنگامي كه واژه اي بيگانه بر زبان مي آوري بدان كه تو بر آن چيره نشده اي، بلكه از درون با خودت بيگانه گشته اي.
بهتر است كه بزرگترين و مستحكمترين شهرهاي كشور را از دست داد، تا آنكه كوچكترين و متواضع ترين واژه زبانت را.

سرزمينها را نه تنها با شمشير بلكه با زبانها نيز ميتوان فتح كرد.
آگاه باش كه تعداد كلمات به اسارت كشيده شده و از دست رفته، معيار سيطره ي بيگانگان است. حيات ملتهائي كه واژه هاي خويش را به ديگران مي بازند متوقف مي شود.

نازنين من

بيماري اي وجود دارد كه زبان را رنجور مي كند همانگونه كه تن را .
من اينگونه بيماري هاي عفوني و واگيردار را بياد دارم .
اين واگيرها بيشتر بر حاشيه هاي يك مردم اثر مي گذارد، جائي كه ملتي هم مرز با ملتي ديگر است، جائي كه زبانها با هم اصطكاك دارند.
من در جنگها از زبان، چونان سهمگين ترين جنگ افزار بهره مي برم .
من هم اين بيماري واگير و مرگ آور را در ميان زبان دشمن مي پراكنم و آن را سپر سپاه خويش مي سازم .

لشكريان و سرداران را به سرزمين هاي نيمه تصرف شده مي فرستادم و بيشتر، شهرها را با زبان به چنگ آوردم تا با شمشير  .

عشق من

دو ملت مي توانند با هم بجنگند و يا در آشتي زندگي كنند، اما دو زبان هرگز با هم آشتي نميتوانند كرد. دو ملت مي توانند در صلح و هارموني زندگي كنند، اما زبانهايشان تنها مي تواند در نبرد با هم باشد. هنگامي كه دو زبان با هم تماس پيدا كرده و آميخته مي شوند چنان است كه دو سپاه در نبرد مرگ و زندگي افتاده اند. تا هنگامي كه هر دو زبان به گوش آيد هيچ كدام نبرد را نبرده است.

اما آنگاه كه يك زبان بيش از ديگري به گوش رسد، آن زبان رو به پيروزي دارد .
جنگ پايان مي يابد، و زباني ناپديد مي شود. پس از ناپديد شدن يك زبان، ملتي نيز از بين مي رود .

فرزندم

بايد بداني كه جنگ زبانها، نه مانند جنگ ميان دو لشكر يك روز و دو روز، و نه مانند جنگ ميان ملتها يك سال و دو سال به طول نمي كشد، بلكه سده ها به درازا مي كشد  .

اين زمان براي زبان برهه اي بسيار كوتاه است، به اندازه ي برهه اي يكي دو دقيقه اي از عمر انسان.

پسرم

بيماري واگير و مرگ زبان اين است كه تك تك مردم به زبان خويش پشت كنند، آنگاه خواسته يا ناخواسته زبان بيگانه را بپذيرند.

پس بهتر آنكه در همه ي جنگها و نبردها شكست خورد تا آنكه يك زبان را از دست داد. زيرا پس از مرگ زبان ملتي وجود ندارد. ملت تا هنگامي كه زباني دارد زنده است.
آدمي زبان مادري خود را به يك سال فرا مي گيرد و تا پايان زندگي آن را از ياد نمي برد، زبان بيگانه را در يكسال ياد مي گيرد اما يك ساله نمي تواند زبان مادري را از ياد ببرد و زبان بيگانه را بپذيرد.

كودك نازنينم

ناهمزبانها را بپاييد، آنها مي آيند، پنهان مي آيند چنان كه نمي دانيد چگونه آمدند، در هر گام شما را تعظيم مي كنند، برايتان راه باز مي كنند.
در آغاز چون زبانتان را نمي دانند مانند سگها خودشيريني و چاپلوسي ميكنند.
ما هرگز نه مي دانيم آنها چه مي انديشند و نه مي توانيم بدانيم، زيرا هميشه خاموشند. كساني كه نخست مي آيند براي شناسايي مي آيند، آنها به ديگران مي گويند، سپس همه مي آيند.

شب هنگام در گروههاي بيشمار آرام مي خزند، مانند مورچگاني كه به قند دست يافته اند.

روزي شما از خواب بيدار مي شويد و خود را در چنگ زبان بيگانه گرفتار مي بينيد. گرداگرد شما را ناهمزبانان فراگرفته اند.

آنگاه در مييابيد كه ديگر دير است .

آنگاه درمي يابيد كه آنها كر و لال نيستند، زبان، ترانه، آداب و رسوم و رقصهاي خود را دارند، غوغاگرانشان هياهو كرده، گوش را كر مي سازند.
اكنون ديگر آنها خواهش و چاپلوسي و دريوزگي نمي كنند، بلكه دست اندازي مي كنند، مي ربايند، به زور مي گيرند. و اين هنگام تو در خانه ي خويش بيگانه اي.  . .    .

فرزند من
زبان از هر دژي استوارتر است.

هنگامي كه دشمن دژها و باروها را ويران ميكند نوميد مشو. خوب نگاه كن و ببين كه بر سر زبانت چه مي آيد. اگر زبانت بدون خسارت پايدار ماند، بيم به خود راه مده.
جاسوسان و بازرگانان را به عمق درون شهرها و روستاهاي از دست رفته بفرست تا به دقت گوش فرا دارند.

هر جا كه واژه هاي ما پژواك دارد و هر جا كه واژه هاي ما هنوز مانند سكه زرين كهني در گردش است، بدان كه آن سرزمينها هنوز مال ماست، مهم نيست چه كسي بر آنها فرمان ميراند.
پادشاهان مي آيند و مي روند، كشورها و دولتها پاره پاره ميشوند اما اين، زبان و ملت است كه پايدار مي ماند.

بخشهاي جدا شده ي كشور و مردم تصرف شده يك روز دوباره به آغوش مادر زبان و ريشه ي خويش باز مي گردند

.

.

.

قايناق



  • [ ]